سیگاری روشن میکند
خودش را در پالتو جمع میکند
آرام...قدم زدن...حرام کردن انرژی که با 900 تومان به دست آورده.
سیگار تمام می شود
حس باحال تهوع باز میاید.... فلافل 900 تومانی و قطران 100 تومانی را بالا می آورد.
تف به این زندگی که 1000 تومان هم نمی ارزد.
---------------------------------------------------------------------------------------------------
رفته بودیم کرمانشاه مراسم سید خلیل عالی نژاد.
ممنوع کرده بودند.
از سفر ، دنده کبابش بهمان چسبید
هربرت مارکوزه:
وبلاگ همچون توالت ( دستشویی ) است ، اگر مطلبی از آن را متوجه نشدید فقان نکنید و گریبان ندرانید، شاید گهی که در آن خورده شده با گه هایی معمولی دیگران فرق داشته باشد.
(باور کنید مال من نیست، مارکوزه گفته...به من چه )
پاییز و من و میم ننتیه عزیز و جمشیدیه ی پنمیده
ال ای دی لپتاپ من موجود احمقیست که با سوختن خود به من فهماند
چشم های خانوم میم سگ دارد...
بدجوری پاچه میگیرند لا مصبا...
-
ارشیا هم دختر مهربانیست که میدانم از سر ناچاری وقتش را با ما میگذراند.
البته این را اول خانوم میم گفت.
من پارارف میکنم.
-
مهدی کافه زده ؛ کیهان انگلیسی میخواست...ندادند ... جالب بود من تا طبقه ۱۵ وزارت نفت رفته ام اینقدر بگیر و ببند نداشت.
-
کاری ندارم هیچ چیز هم نمیگویم ولی خداییش....ولش.
-
مجله ی آرت کالت را بخوانید...اگر نیو مارکسیست ها را دوست دارید .
-
دوست دارم این تاتر جن گیر را بروم.....ولی هر بار می رویم دم درش به آدم هایی که با این حالشان امده اند برای تاتر فحش های بدی می دهم و راهم را میکشم و میروم خانه.مریض!!