با دهان نیمه باز

مطربیسم ....

با دهان نیمه باز

مطربیسم ....

مانیفست من ۵

 

مانیفست من 5-حق و وظیفه 

خیلی ساده اگر بخواهم بگویم حاصل تفکر من در این باره چیست باید بگویم تو اگر انسانی و موجود ، تنها وظیفه ات نسبت به این وجود دانستن این است که تو فقط وفقط محق هستی .

یعنی تنها وظیفه ات به کل کائنات طلب حق است.ترس هم ندارد ، تبلیغ آنارشیسم و از این خزعبلات هم نیست.

من در این نوشته هایم با عنوان مانیفست شخصی به نحوه ی وجود ، خالق ، پوچی وهستی ... اشاره ای نکرده ام و نخواهم کرد (اینها بایستی از یک برداشت فکری آزاد منتج شود ) ولی در نهایت فرقی هم نمی کند شما چه معتقد به خلقت اتفاقی - تکامل چه به وجود موجود ماورایی ( خدای واحد ، خدای 3 تایی ، خدای 2تایی ، ...) به عنوان خالق معتقد باشید ، باید بدانید شما در حال حاضر به وجود آمده اید و تا جایی که من می دانم کسی خود امکان و مخصوصا اختیار ایجاد خود را ندارد ( فک کنم معادل حوزویش میشه قائم به ذات ) پس به صرف وجود،صاحب حق میشوید و وظیفه ای دیگر ندارید و اگر تکفیر نشوم باید بگویم خالق شما (هرچه که خودت به آن معتقدی ، طبیعت باشد یا ماورای آن ) در مقابل خلق شما موظف به وظایفی است که من به آن می گویم آداب خدایی... 

نکته ی بعد اعتقاد به عدم وجود شرایط ایده آل است.این تقریبا موضوع عیان و مبرهنی است ولی چون از جهاتی هم به بحث حق و وظیفه مربوط است هم من آدم آن نیستم یک پست جدید به این موضوع اختصاص بدهم در اینجا می نویسمش.

(با اینکه می دانم نیمی از دوستان تا اینجای متن را هم نخواهند خواند....علامت چشمک)

 

من نمی دانم چرا هر که می خواهد به کمال انسان استناد کند به نوشته های ابوعلی سینا مراجعه می کند و سریع قضیه ی پلک و چشم و اشک را پیش میکشد.(یا در آن طرف به تناسب ایده آل داووینچی و نسبت طلایی فیبوناتچی)

رفیق ، تو از کجا می دانی اگر چشم ما به جای یک پلک متحرک عمودی ، پلکی _چه میدانم_ افقی ، ثابت و شفاف داشت بهتر نبود؟ یا هزارتای دیگر از این مسائل....

اصلا انسان را بگذار کنار ، دنیا...یا همین زمین چرا هرمی نیست/نباشد ، چرا هذلولوی (حجمی که سطحی از آن هذلولی را می سازد) نیست)الان کامنت نویسی که کره کانسیستنس است و تنش برشی را کم میکند و شب و روز را متعادل می کند و....خودم می دانم، مثال آوردم) حیف جای آن نیست وگرنه با یک پایه فکری پست مدرن برایت ثابت می کردم که اگر زمین استوانه بود چه قدر بهتر بود.....

در موسیقی ، معماری ، هنر های حجم ساز ، علوم مهندسی ( باکمی احتیاط البته، چون هنوز بعضی ها قبول ندارند 2 به اضافه ی 2 ممکن است عدد دیگری شود ،یا اصلا عدد نشود ) هم این گونه است.

...که گفته تو متولد شدی که از دنیا استفاده کنی و آنرا جر ندهی؟!!! تیغ جراحیت را ور دار بیافت به جان اینرسی فکری که دچار آنی....به همه چیز جوری بنگر که گویی ماده ی خامی است که تو قرار است آن را شکل بدهی ، بهترش کنی.....

تو حق داری متکامل تر شوی....تو محقی فکر کنی دماغت اید ه آل نیست و زشت است و آنرا عوض کنی ، مرلی منسون حق دارد بگوید من اگر دو دنده ی پایینی را نداشتم بهتر می توانستم فلان کار را بکنم.پس فردا مطرب را اگر دیدی محور چرخش دستش را عوض کرد که برای ماساژ متکی به غیر نباشد به او خرده نگیر ،

(نمی دانم هنوز در کلیسای کاتولیک تو حق نداری در برابر اراده خدا مبنی بر تولید مثل طبیعی از وسائل پیشگیری استفاده کنی و یک ماده ی لاتکسی هنوز میتواند تو را در آتش خشم خدا بسوزاند یا نه)

نظرات 6 + ارسال نظر
ترنج چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 17:41 http://lahzeye-gomshode.blogfa.com

به طرز وحشتناکی با نوشته ات موافقم...
احساس کردم تمام افکار من را نوشته اند با این تفاوت که نویسنده من نیستم !!
به آداب خدایی کاملا معتقدم و گاهی شاکی میشوم ازینکه خدایی که ما به عنوان خدا قبولش دارم چرا وظایفش را گم کرده ...!
بهرحال نوشته ی قابل قبولی برای من بود.درست و غلطش را هم نمیدانم.اما به عنوان یک موافق با این نظریه ها لازم دانستم موافقتم را اعلام کنم.
و این :
تنها وظیفه ات نسبت به این وجود دانستن این است که تو فقط وفقط محق هستی ...
بله !

ممنونم....بیشتر خواستم چالشی در بگیره که فکر ها رو درگیر کنه.مرسی که همیشه اولینی

پانته آ چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 18:55 http://panthea.blogfa.com

ممنونم که سر زدی ولی ایکاش واضحتر میبودی...

ترنج چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 19:58 http://lahzeye-gomshode.blogfa.com

خواهش میکنم... ( این وبلاگ شما که مال یه سایت دیگه س امکان پیام خصوصی نداره .پس بعد خوندنش میتونی پاک کنی ؛ چشمک)
من میام اینجا که مطلب خوب بخونم و گرنه برای وقت گذرانی که نمیام (لبخند)
و نوشته های تو راهم ترجیح میدهم بخوانم.و این من هستم که باید تشکر کنم از تو که نوشته هایت خوب است و خوشایند...

گرگ بیابان چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 20:00 http://theories.blogsky.com

لایک به نوشته
:)

کاوه چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 23:29 http://kavehmir.blogfa.com

...در راستای ساختارفرافکنی های پیش قراوُل مـحورِفراخ گـُسیر، تک فراکـُـنش های جنبش زُدای کنکاش صفتی در وهله ی گذار بوجود میاد که باعثِ چالشِ واکنشهای فراساختاری میشه...


و اینگونه است که ملت کف کرده، سخنران را فرد خفنی می پندارند

دوست دارم رفیق.

بسیار خوب ؛ من فکر می کنم این قدر هم اراجیف نبافته ام....

. پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:18 http://agony.blogfa.com

اتفاقا من فکر می کنم آدمیزاد متولد شده که از دنیا استفاده کند و آن را جر بدهد ، نه اینکه ندهد ! البته خدا ...

وسطش تلفن زنگ زد ، باقی اش رو یادم زفت ! sorry !

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد